ایه ای برای ابراهیم
کارنامه اش را که گرفت راه افتاد برود.برای چندمین بار.
همه آمده بودیم دم در,بابا قران کوچکش را باز کرد. صورتش سرخ شد.
احمدرضا را دوباره بغل کرد و بوسید. احمدرضا که رفت گفتیم چه آیه ای آمد؟
گفت:((ایه ای که ابراهیم پسرش را می برد قربانی.))مکث کرد, صورتش هنوز سرخ بود.
گفت:((این بار آخر است.))
آسمان مال اآنهاست
نظرات شما عزیزان: